در"انتظار" بهار
عباس چشامی
چراغ خانه را روشن کنید آواز بگذارید
کسی باید بیاید لای در را باز بگذارید
بیفشانید آبی بر حیاط و یادتان باشد
که در بالای مجلس چار بالش ناز بگذارید
بجنبید و بیندازید نقلی در دهان غم
به پا خیزید و در دستان شادی ساز بگذارید
الا دلهای تمرینکرده دور از او پریدن را
از اینجا تا رسیدنگاه او پرواز بگذارید
بیاید بیشتر گل میدهد بیش انتظاران را
اگر دل کندهاید از این صبوری باز بگذارید
نگاهش راهزن بسیار دارد من که میترسم
مگر در رهگذار چشم او سرباز بگذارید
التماس دعا