بسم رب الشهدا و الصدیقین
امروز در بازگشت به گذشته که گفته بودم تصمیم گرفتم تا قسمت هایی از کتاب فتح خون آسید مرتضی آوینی رو بذارم .
انشاء الله به برکت قلم آسید مرتضی کم کم قلم ما هم راه بیفته.
((الرحیل! الرحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را !
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را ! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در کنار رفیق اعلی ، و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می خواند.))
(( عقل می گوید بمان عشق می گوید برو ؛ و این هردو ، عقل و عشق را ، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان این دو معنا شود، اگر چه عقل نیز اگر پیوند خود را با چشمه خورشید نبرد ، ععشق را در راهی که می رود ، تصدیق خواهد کرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست))
((... وبدان که سینه تو نیز آسمانی لا یتناهی است با قلبی که در آن ، چشمه خورشید می جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن : حسین ، حسین ، حسین. نمی تپد حسین حسین می کند.))
(( و تو ای آنکه در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر الهی بوده ای و اکنون ، در دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت ویکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...))
(( یاران! شتاب کنید ،که قافله در راه است. می گوین که گنهکاران را راه نمی پذیرند ؟ آری ، گنهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند.))
التماس دعا
اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا
بیا مهدی بیا دورت بگردم بیا تا دست خالی بر نگردم